امروز من

        من دارم پایان نامه ی خودم رو می نویسم ساعت الان دقیقا 6:40دقیقه است. محمد جواد جون مامان جون هم داره در آشپز خانه شام برای تو درست می کنه، برای من درست نمی کنه ؛چون من شام نمیخورم الان در قم هستیم وتقریبادو هفته است از کرج از خانه آقاجون  و بابا بزرگ به قم اومدیم.مادرت ...

مادرت دلش تنگ شده ؛ کرج هم بچه ها همه با یاد تو صبح وشب

می کنند.  نمی دونم وقتی بزرگ شدی چه فکر ی خواهی کرد

 امروز مامان همش  یعنی این چند روز در مورد مامان بزرگ مرحوم

 میگه ، واینکه انشاء الله براش خیرات کنه ،حرف می زنه منم گوش می کنم. 

 امروز حرم هم رفتیم تو بازی کردی و حرم رو بوسیدی علاقه خاصی

 به حرم خانم داری، با اشتیاق طرف گنبد طلایی خانم می ری

 و در صحن وسیعش بدو بدو می کنی ،خدا کنه وقتی بزرگ شدی تو

راه حضرتش باشی  .مامان هم دعا می کنه منم دعا می کنم  تو هم

از خدا بخواه بیراهه نری و در مسیر اهل بیت گام  برداری   اوضاع

اقتصادی سخته و ما  در تحریم هستیم تلوزیون الان داره از خبر گران

شدن مسکن مهر میگه وای بدا به حال بی بضاعت هاو  ...  این قصه

 سر دراز دارد امروز همچنین به مرکز خدمات هم رفتیم برای درست

کردن وام که با اون وام آقاجون بتونه خونش رو تو کرج بزرگ کنه

وقشنگ ،تو هم البته بودی ،وبعد اون بود که رفتی  حرم ...  الان با

 دستان کوچک و پر مهرت برام یافا آوردی همین الان انقدر صدازدی و

فریاد ....که یعنی بگیر وبخور  ...

نمی ذاری مامان از اشپزخونه بیاد اینجا دایم می خوای که اونجا   آب  بازی

کنی و  ... مامان داره دایم غر میزنه ... بابا کاردارم ... بی کار نیستم

که ... مامان همین الان اومده  میگه چیه فرهاد؟ ... دست به شونم زده

میگه این رو بنویس  اون رو بنویس منم می گم خودت الان بشین

هرچی میخوای بنویس داری کو کو اختراعی مامان رو می خوری

دستش رو می گیری اون رو از اتاق میبری  درون اتاق مخصوص خودت میشینی وبا

مامان شروع به بازی می کنی  ... سلام  سلام  در اتاق صدای بازی تو پیچیده

آفرین باریک الله ... ولی یه اخلاق گندی داری نه من ،نه هیچ کس که

با تو دم خوره خوشش نمیاد؛ اون اینکه اصلا دوست نداری غذا بخوری بابا

نمیخوری ما رو اذیت میکنی  ... بخور دیگه باید برم خودت بزرگ شدی

بدان پدر ومادر برای تو زحمت زیاد می کشند.